عسل عشق ماعسل عشق ما، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

عسل ؛ دنیای مامان

لالایی 2

لالایی کن ، لالایی کن ، لالایی؛ برات قصه می گم تا که بخوابی دیگه اشکی نریز نکن بی تابی ؛ می گم حکایت بره و گرگه برات می گم که دنیا چه بزرگه ؛ بخواب ای کودک من گریه بسه از اشکای تو این قلبم شکسته ؛ نذار مروارید چشات حروم شه لالایی می خونم تا شب تموم شه ؛ لالایی کن لالایی کن لالایی لالایی کن بخواب مامان بیداره ؛ گل بوسه روی دستات می کاره لالایی کن بخواب ای نور چشمام ؛ با تو رنگ خوشى می گیره دنیام لالایی کن لالایی کن لالایی ؛ تویی که پاک ترین خلق خدایی ...
10 ارديبهشت 1393

من و تو

من هر روز با شعرهایم که تمام احساس من است نوازشت می کنم ، لمست می کنم ، می بوسمت موهای نرمت را شانه می کنم ، صورتت را می شویم و به تو شعر می دهم تا گرسنه احساس نباشی و ما هر روز عاشق تر از روز قبل می شویم به همین راحتی تو وادارم می کنی نوشته هایم را برایت شبها قصه بگویم تا بخوابی تو وادارام می کنی تا دوباره به لهجه کودکی هایم با تو صحبت کنم و روی حیاطی که هنوز کف آن خاکیست و آب پاشی شده با تو پابرهنه بدوم تا کف پاهایم گلی شود تو وادارم می کنی با خودم شرط ببندم تمام کوچه های بن بست دنیا را نادیده بگیرم وادارم می کنی خنده هایم را از چمدان زیر تخت بیرون بیاورم و دوباره تمام غصه هایم را تا ...
8 ارديبهشت 1393

لالایی 1

لالا لالا باز شب رسید خورشید خانوم پایین پرید چشماتو روی هم بذار غصه هاتو به یاد نیار دست می کشم روی تنت قربون بوی پیرهنت اگه بخوای خواب می بینی ستاره هارو می چینی بگیر بخواب عزیزکم خوشگل من بانمکم فردا دوباره صبح می شه خورشید میاد پشت شیشه   ...
6 ارديبهشت 1393

دل درد

همه زندگی مامان سلام دخترم آخه چرا اینقدر گریه می کنی؟! دل کوچولوت درد می کنه مامانی؟ آره دخترم جونم واست بگه که این دل دردات مارو دیوونه کرده و همش گریه می کنی.همه میگن طبیعیه و بعد از چهار ماه خوب می شه ؛ یعنی می شه؟؟ نمی دونی مامانی بعضی وقتها از دل درد اینقده بد گریه می کنی که دلم میخواد بترکه که نمی تونم کاری برات بکنم دخترم .اینقده از اینور خونه به اونور خونه تورو رو دستم می گرفتم که دستهام درد می گرفت اما تو انگار که آروم می شدی همون شکلی خوابت می برد  اما تا جا به جات می کردم گریه می کردی ؛ آخه تن کوچولوت اونجوری اذیت می شد مامانی. خلاصه که فیلمی کردی من و باباییو . عادت کردی جدیدا وقتایی که دل درد داری یا بدقل...
4 ارديبهشت 1393

واکسن دوماهگی

قند عسل مامان سلام عجب هفته ای بود هفته قبل ها مامانی دختر کوچولوی مامان شنبه هفته پیش من وتو و مامان جون و دایی عرفان رفتیم تا واکسن دوماهگی دخترمو بزنیم . اولش که قد و وزنتو چک کرد و وزنت شده بود 4400 کیلوگرم و قدت هم 55 و دور سرت هم شده بود 38 . بعد از اینکه قطره فلج اطفال و بهت دادند تا بخوری به ران دوتا پات واکسنتو زدند و یه دفعه زدی و زیر گریه و کم مونده بود اشک منو دربیاری و بعد مامانجون لباساتو تنت کرد و رفتیم خونه مامانجونینا و تا خونه خوابیدی. بیدار که شدی یه کوچولو شیر خوردی و قطره  استامینوفن بهت دادم و به چرت کوچولو زدی و بعدش بیدار شدی و دیگه ساکت نشدی .خودتو هلاک کردی مامان جون از بس گریه کردی .امان از دست...
1 ارديبهشت 1393

مادر روزت مبارک

مادر! درستایش دنیای پرمهرت ، ترانه ای از اخلاص خواهم سرود وگلدسته ای از مهر بر گردنت خواهم آویخت. شکوه عشق را در زمزمه های مادرانه ات می یابم وانگیزه خلقت را از قلب پرمهرت می خوانم. مادر، بوسه بر دستان خسته تو جانم را زنده می کند و دیدار تو عشق را در دلم به ارمغان می آورد. ایمانم از دعای توست وخدایم را از زبان تو شناخته ام ، عبادت را تو به من آموخته ای . مادر! ای الهه مهر. تو گلی خوشبو از بهشت خدایی که گلخانه دلم از عطرتو سرشار است . از تبار فاطمه ای وگویی وجود تو را با مهر فاطمه سرشته اند پس همیشه دعایم کن چراکه دعایت سرمایه فردای من است. مادرم ! به پاس آنچه به من داده ای ، به ستایش محبتهای بی اندازه...
1 ارديبهشت 1393